گله میکرد زِ مجنون لیلی که شده رابطه مان ایمیلی
حیف ازان رابطة انسانی که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود دات کامی حاصلش نیست بجز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تورا؟ برده یا ''''دات کام'''' و''''دات اُرگ'''' تورا؟
بهرت ایمیل زدم پیشترک جای ''''سابجکت'''' نوشتم به درک
به درک گر دل من غمگین است به درک گر غم من سنگین است
به درک رابطه گر خورده تَرَک قطع آنهم به جهنم، به درک!
آنقدر دلخور ازین ایمیلم که به این رابطه هم بی میلم
مرگ لیلی، نِت و مِت را ول کن همه را جای ''''اوکِی'''' ، ''''کنسِل'''' کن
OFF کن کامپیوتر را جانم یار من باش و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد خط ِ تو لطف ِ مکرر دارد
خسته ازFont و زِFormat شده ام دلخور از گردالیِ @ شده ام
کرد ''''ریپلای'''' به لیلی مجنون که دلم هست ازین ''''سابجکت''''خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد هرچه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی دیگر از من نرسد ایمیلی
نامه ای پست نمودم بهرت به امیدی که سرآید قهر
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و
در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،
از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد
ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست
در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،
خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر
باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید
چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر
دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.
این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.
سلام به تمام دوستان عزیز.امروز می خوام یه سایت بسیار مفید در یادگیری زبان انگلیسی به شما معرفی کنم.من خودم همین امروز دیدمش.جالبه سلام زبان